پرنده زیبا | قصه های کودکانه

سیرت زیبا

پرنده زیبا | قصه های کودکانه

کلاغ، مرغ عشق و دارکوب سال ها بود که همدیگر را می شناختند و روی یک درخت زندگی می کردند.

آن ها فرزندانی را به دنیا آورده بودند و حالا بچه هایشان بزرگ شده بودند و پرنده های مادر پیر شده بودند.

یک روز که بچه ها به بیرون رفنه بودند تا غذایی بخورند مادر ها کنار هم نشسته بودند و صحبت می کردند.

مرغ عشق گفت فرزند من از همه ی پرندگان در جنگل زیباتر است و بهترین آوازها را می تواند بخواند،

ناگهان دارکوب گفت نخیر فرزند من زیباتر است، کاکل های دارکوب من زیبایی دارد که همه پرندگان را به خود جذب میکند.

کلاغ در فکر با خود گفت که فرزند من نه صدای زیبایی دارد نه شکل و

شمایل او زیباست اما به قدری من را دوست دارد

که از نظر من زیباترین فرزند روی زمین است، این ها را با خود زمزمه می کرد و در دعوای مرغ عشق و دارکوب شرکت نکرد.

مرغ عشق و دارکوب که در حال بحث و گفتگو بودند دیدند کلاغ چیزی نمی گوید و در گوشه ای ساکت نشسته است.

رو به کلاغ کردند و گفتم چرا چیزی نمی گویی و پوزخندی زدند و گفتند

البته که فرزند تو از همه زیباتر است، کلاغ چیزی نگفت.

کدام یک از پرنده ها واقعا زیبا بود

پرنده زیبا | قصه های کودکانه

ناگهان فرزندانشان آمدند، مرغ عشق گفت بیا عزیزم، بیا که خیلی...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir

باران پاییزی | قصه های کودکانه

خواهر و برادر مهربان

باران پاییزی | قصه های کودکانه

آیناز و تایماز خواهر و برادری بودند که فاصله سنی زیادی نداشتند.تایماز ۵ ساله و آیناز هم ۴ ساله بود.

آن ها همیشه با هم در حیاط خانه بازی می کردند.

پاییز از راه رسیده بود و هوا کمی سرد شده بود، ناگهان باران شروع به باریدن کرد و حوض حیاط خانه از آب پر شد، تایماز گفت:

بیا برویم و قایق درست کنیم و وقتی باران بند آمد بیاییم و داخل حوض بیاندازیم. آیناز که کوچکتر بود و همیشه به حرفای برادرش

گوش می کرد با ذوق گفت برویم، آن ها رفتند و قایقی درست کردند و بعد از قطع شدن باران آمدند، داشتند در حیاط بازی

می کردند که ناگهان صدای جیک جیک گنجشکی را شنیدند.

باران و طوفان گنجشک کوچک را به باغچه انداخته بود و از شدت سرما می لرزید و جیک جیک می کرد.

آیناز گفت: او دارد مادرش را صدا می زند، بیا یک کاری برایش بکنیم.

حس مادرانه

تایماز گنجشک را از زمین برداشت و با دستکش هایش سعی کرد او را گرم کند،

آن ها به سمت خانه دویدند تا قضییه را برای مادر خود تعریف کنند.

وقتی مادر گنجشک را در دستان بچه هایش دید لبخندی زد و گفت: عزیزانم این گنجشک در دستان شما چه می کند؟

آیناز با لهجه شیرین کودکیش گفت: مادر نمی دانیم، روی زمین درون باغچه پیدایش کردیم.

مادر گفت بیایید برویم و لانه اش را پیدا کنیم تا پیش مادرش برگردد، حتما مادرش خیلی دلواپس اوست.

آن ها رفتند و بالای درخت را نگاه کردند تا لانه ی پرنده را پیدا کنند...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir

کرمیت قورباغه (Kermit The Frog)

شخصیت عروسکی معروف

کرمیت قورباغه (Kermit The Frog)

 

 

Kermit The Frog یا همان کرمیت قورباغه که یک شخصیت عروسکی معروف در آمریکاست

برتری زیادی نسبت به سایر برنامه ها و عروسک های دست ساز دارد.

Muppets که بخش های طولانی مدت از برنامه های تلویزیونی در مورد کودکان خیابانی، کمدی، سریال های تلویزیونی

و حتی بازی های ویدئویی را به عهده دارد حول شخصیت کرمیت می چرخد.

کرمیت به عنوان یک خبرنگار خبره در خیابان Sesame شروع به کار کرد و تلاش کرد به صورت جدی حوادث حقیقی که

در اطرافش اتفاق می افتد را بازگو کند، او به عنوان لوگو برای شرکت جیم هنسون کار می کرد.

مربی جیم هنسون، Kermit را در سال ۱۹۵۵ در Sam and Friends معرفی کرد و در واشنگتن در یک برنامه ی تلویزیونی به نمایش گذاشته شد.

اما Kermit بعد از اینکه در خیابان Sesame در سال ۱۹۶۹ دیده شد، بسیار مشهور شد.

کرمیت قورباغه (Kermit The Frog)

این عروسک یک هدایت کننده داشت، دست و پاهای این عروسک توسط ...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir

بچه تنبل | قصه های کودکانه

پونه و کارهای روزانه اش

بچه تنبل | قصه های کودکانه

پونه دختر کوچکی بود که به مهد کودک می رفت، او در انجام دادن کارهایش کمی تنبل بود.

همیشه برای کارهای نکرده اش بهانه می آورد، هنگام رفتن به مهد کودک بعد از کمی راه رفتن به مادرش میگفت:

مامان من را بغل کن من خیلی کوچکم و نمی توانم همه ی راه را پیاده تا مهد بیایم، پاهایم خسته می شوند.

مادر هم بیشتر راه پونه را در آغوش می کشید و به مهد می برد.

وقتی به خانه می آمدند همیشه برای انجام کارها تنبلی می کرد و اصلا به مادرش کمک نمی کرد.

مادرش می گفت وقتی از بیرون می آیی باید دست هایت را بشوری، پونه هم می گفت من آنقدر بزرگ

نشده ام که بتوانم به تنهایی دست هایم را بشورم و لباس هایم را خیس می کنیم.

همیشه اتاقش بهم ریخته بود و صبح دیر از خواب بلند می شد

بچهء تنبل

و همچنان مادر بیشتر کارهای شخصی پونه را انجام می داد.

یک روز مادر به پونه گفت: برو سر خیابان و به مادربزرگ که خرید کرده کمک کن و تا خانه همراهی اش کن.

پونه با همان حالت همیشگی گفت:

من کوچکم و نمی توانم وسیله ها را حمل کنم دست هایم درد می گیرد

ولی مادربزرگ قوی تر است و خودش می تواند وسایل را بیاورد.

هنگام گفتن این حرف مادر بزرگ به خانه رسیده بود و تمام حرف های

پونه را شنیده بود و بسیار ناراحت شد، وقتی پونه مادربزرگ را دید خجالت کشید و گفت من داشتم می آمدم تا به شما کمک کنم.

مادربزرگ گفت: من تمام حرف هایت را شنیدم، وقتی مادرت کوچک بود هیچ وقت این چنین رفتار نمی کرد و بسیار مهربان بود.

پونه به فکر فرو رفت، ناگهان مادر به پونه گفت: تو مرا دوست داری؟

پونه به سمت مادرش دوید و پاهای مادر را در آغوش گرفت و گفت بله مادر من شما را بسیار دوست دارم.

مسابقه

مادر پونه گفت من هم مادر خود را خیلی دوست دارم، بیا یک مسابقه دهیم.

پونه چشمانش برق زد و گفت موافقم، مادر گفت بیا با کارهایمان نشان دهیم چه کسی بیشتر مادرش را دوست دارد...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir

مادر | قصه های کودکانه

استحکام خانواده

مادر | قصه های کودکانه

مهرو دختر زیبایی بود که بسیار باهوش بود. سوال های بسیاری از مادرش می پرسید و

مادرش در کمال آرامش به همه ی آن ها جواب می داد.

یک روز که مهرو در خانه نشسته بود به مادرش گفت: مادر اسم انگشت های دست چه نام دارد؟

مادر با لبخندی زیبا دست های مهرو را در دستانش گرفت و نام

تک تک انگشتان را به او یاد داد، انگشت شصت، اشاره، میانه، نشانه و

انگشت کوچک، مهرو نگاهی به دستانش انداخت و دوبار پرسید: مادر کدام یک از آن ها قوی تر هستند؟

مادر در جواب به مهرو گفت که همه ی انگشت ها در کنار هم قوی و محکم هستند ولی مهرو قانع نشد و گفت: مادر خواهش می کنم بگو، کدامشان قوی تر است؟

مادر گفت این ظرف شکلات را ببین، اگر با هر کدام از انگشت هایت بدونه اینکه از دیگری

کمک بگیری و یک شکلات برداری آن انگشت از همه قوی تر است.

مهرو هر چقدر سعی کرد نتوانست حتی یک شکلات بردارد، شکلات ها در داخل ظرف به این طرف و آن طرف می رفتند...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir