پرنده زیبا | قصه های کودکانه

سیرت زیبا

پرنده زیبا | قصه های کودکانه

کلاغ، مرغ عشق و دارکوب سال ها بود که همدیگر را می شناختند و روی یک درخت زندگی می کردند.

آن ها فرزندانی را به دنیا آورده بودند و حالا بچه هایشان بزرگ شده بودند و پرنده های مادر پیر شده بودند.

یک روز که بچه ها به بیرون رفنه بودند تا غذایی بخورند مادر ها کنار هم نشسته بودند و صحبت می کردند.

مرغ عشق گفت فرزند من از همه ی پرندگان در جنگل زیباتر است و بهترین آوازها را می تواند بخواند،

ناگهان دارکوب گفت نخیر فرزند من زیباتر است، کاکل های دارکوب من زیبایی دارد که همه پرندگان را به خود جذب میکند.

کلاغ در فکر با خود گفت که فرزند من نه صدای زیبایی دارد نه شکل و

شمایل او زیباست اما به قدری من را دوست دارد

که از نظر من زیباترین فرزند روی زمین است، این ها را با خود زمزمه می کرد و در دعوای مرغ عشق و دارکوب شرکت نکرد.

مرغ عشق و دارکوب که در حال بحث و گفتگو بودند دیدند کلاغ چیزی نمی گوید و در گوشه ای ساکت نشسته است.

رو به کلاغ کردند و گفتم چرا چیزی نمی گویی و پوزخندی زدند و گفتند

البته که فرزند تو از همه زیباتر است، کلاغ چیزی نگفت.

کدام یک از پرنده ها واقعا زیبا بود

پرنده زیبا | قصه های کودکانه

ناگهان فرزندانشان آمدند، مرغ عشق گفت بیا عزیزم، بیا که خیلی...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.