سایت سرزمین عروسک مجله ای اینترنتی است که در حوزه کودک و عروسک مشغول به فعالیت است.
در یک سالی که از عمر فعالیت این سایت میگذرد، همواره سعی شده تا مطالب مفید و ارزشمندی هم برای والدین و هم برای کودکان تولید شود و تا کنون نیز با استقبال زیادی همراه بوده است.
از جمله محتواهای مفیدی که در سایت سرزمین عروسک وجود دارد، ویدئوهای آموزش کاردستی و ساخت عروسک است که همواره مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است.
در آستانه اولین سالگرد تاسیس سایت سرزمین عروسک، من، سمانه یوسفی و همکارانم تصمیم گرفتیم که کارگاه آموزشی ساخت عروسک نمدی را برگزار کنیم تا مطالب تخصصی تر را در قالب یک کارگاه حرفه ای در اختیار مخاطبان خودمان قرار دهیم و از این طریق دیداری رو در رو و چهره به چهره با مخاطبان خود داشته باشیم.
باعث افتخار ما خواهد بود تا در این کارگاه میزبان هنرجویان عزیز باشیم.
سپهر کلاس چهارم بود، آن روز در زنگ آخر درس علوم داشتند، خانم معلم به بچه ها گفت تا هفته ی
آینده فرصت دارید راجع به یک جانور و مراحل رشد آن تحقیق کنید و نتیجه را در کلاس با هم بررسی کنیم.
وقتی زنگ مدرسه خورد سپهر به سرعت به طرف خانه رفت تا درباره ی این موضوع با خواهر بزرگترش مشورت کند،
سیما دانشجوی رشته ی جانوری بود و سپهر از این بابت بسیار خوشحال بود که می تواند از خواهرش مطالب زیادی یاد بگیرد.
وقتی به خانه رسید تمام ماجرا را برای سیما تعریف کرد،ناگهان سیما یاد کودکی خودش افتاد و فکری به سرش زد و گفت:
بیا در مورد قورباغه و اینکه چطور بزرگ می شوند تحقیق کن، این جانور بسیار جالب است.
سپهر با خوشحالی نظر خواهرش را تایید کرد و شروع کرد به مطالعه درباره اینکه قورباغه از ابتدا
چه شکلی است و چقدر زمان می برد تا به یک قورباغه ی کامل تبدیل شود.
سیما کتاب هایی راجع به رشد و نمو جانوران در اختیار سپهر قرار داد تا بتواند مطالب مورد نیاز
خودش را از آن پیدا کند.
ناگهان سپهر گفت: آیا این ها واقعا بچه قورباغه هستند؟ پس چرا شبیه ماهی ها می مانند؟ و در آب زندگی می کنند؟
سیما لبخندی زد و دقیقا یاد کودکی خودش افتاد که همین سوال را از مادرش کرده بود
برای همین این موضوع را به سپهر پیشنهاد داده بود،
چون خودش هم آن موقع از دیدن این همه...
ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک=====>Dollland.ir
خونه ی مادربزرگه مجموعه ی تلویزیونی بود که از شبکه دو سیما در سال ۱۳۶۶ برای کودکان پخش می شد.
این مجموعه شامل ۲۴ قسمت بود که در هر قسمت داستان جدیدی برای اهالی آن خانه رخ می داد.
عروسک های موجود در این برنامه در قسمت های مختلف اضافه شدند و بعضی از بازیگران مهم گویندگی این عروسک ها را به عهده گرفتند.
کارگردان این مجموعه ی تلویزیونی مرضیه برومند است.
مادربزرگه صاحب آن خانه و در اصل همه کاره ی آن بود، هنگامه مفید گویندگی این شخصیت را بر عهده داشت و تکه کلام مادربزرگه ” جان قربان” بود.
او با همه ی اهالی خانه مهربان بود و به همه کمک می کرد و اگر مخمل کار زشتی انجام میداد او را دعوا می کرد ولی همیشه نگران این بود که مخمل وقتی بیرون می خوابد سرما نخورد.
مراد یکی دیگر از شخصیت های این مجموعه است که راضیه برومند گویندگی آن را به عهده داشت،
مراد پسر مهربان و لوس همسانه بود که همیشه به مادربزرگه سر میزد و حالش را می پرسید و کمک حال او بود،
او بسیار با مادربزرگه مهربان رفتار می کرد و تقریبا با تمام اهالی آن خانه دوست بود.
گربه ی این خانه مخمل نام دارد، این گربه با پیراهن نارنجی و جلیقه ی قهوه ای که
سنجاق قفلی به آن آویزان بود همیشه در ایوان خانه مشغول چرت زدن بود،
مخمل خانواده ی آقای حنایی را اصلا دوست نداشت و دشمن آن ها به حساب می آمد
اما بعد از به دنیا آمدن نبات بسیار به آن ها علاقه مند شد.
گوینده ی مخمل آقای بهرام شاه محمدلو بود.
آقا حنایی و گل باقالی خانوم گوشه ی حیاط مادربزرگه زندگی می کردند
آن ها شنیده بودند که مادربزرگه بسیار مهمان نواز است برای همین به منزل او آمده بودند تا زندگی کنند،
گوینده ی آقا حنایی رضا بابک و گوینده ی گل باقالی خانوم فاطمه معتمد آریا است که هر دوی این ها
از بازیگران مطرح سینما و تلویزیون هستند. گل باقالی خانوم همیشه اشکش دم مشکش بود.
آقای حنایی دارای دو فرزند به نام نوک سیاه و نوک طلا بود که گویندگان نوک سیاه و نوک طلا به ترتیب آزاده پورمختار و مریم سعادت می باشد.
آزاده پور مختار در حیطه ی عروسک گردانی و گویندگی و مریم سعادت در بازیگری بسیار زبان زد هستند.
عضو جدیدی که بعدا به این مجموعه و خانواده آقای حنایی اضافه شد نبات بودکه...
ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک=====>Dollland.ir
یک روز از روزهای آفتابی کیارش و کامران که دوقلو بودند همرا مادر و پدرشان به باغ وحش رفتند.
آن ها اولین باری بود که به باغ وحش می رفتند و بسیار خوشحال بودند و مدام از مادر و پدر خود سوال می کردند که
آیا می توانیم به حیوانات غذا بدهیم؟ آیا می توانیم به آن ها دست بزنیم؟
مادر و پدر با چهره ای آرام و مهربان جواب تک تک سوال های بچه ها را می دادند تا اینکه بالاخره به باغ وحش رسیدند.
آن ها از قفس میمون دیدن کردند و دیدند که مادر میمون دارد چیزهایی را از بدن بچه میمون جدا می کند، سریع از قفس میمون دور شدند، آن ها در مدرسه درباره ی شپش از خانم معلم خود چیزهای بسیاری آموخته بودند.
رو به مادر خود کردند و گفتند: ما از قفس میمون خوشمان نیامد می رویم و حیوانات دیگر را می بینیم.
مادر تا به خود آمد که توضییح بدهد بچه ها سریع به سمت قفس شیر رفتند
و یکی یکی حیوانات دیگر را دیدند، وقتی خسته شدند و به سمت مادر آمدند تا چیزی بخورند...
ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک=====>Dollland.ir
در دریایی بزرگ کوسه ای وحشی و خطرناک زندگی می کرد و به همه می گفت که من سلطان دریا هستم و باید از من حرف شنوی داشته باشید.
برایش فرقی نمی کرد که چه چیزی در سر راهش قرار گرفته، همه را می بلعید و می رفت.
از ماهی های کوچک و تازه به دنیا آمده تا ماهی های بزرگ و زیبا، همه را می خورد.
یک روز که در دریا شنا می کرد ماهی کوچکی را دید، تا دهانش را باز کرد
که او را ببلعد ماهی کوچک گفت تو نمی توانی من را بخوری.
کوسه دندان هایش را به ماهی نشان داد و گفت که چه می گویی ابله؟
من سلطان دریا هستم و هر موجودی که در دریا باشد را می توانم بخورم.
ماهی کوچولو گفت: اما من با ماهی های دیگر فرق می کنم، پوست مرا نگاه کن،
بسیار سخت و تیز است، اگر مرا بخوری تمام دل و روده ات زخم می شود.
کوسه که نگاهی به ماهی کرد با خود گفت راست می گوید پوست آن با ماهی های دیگر فرق می کند اما...
ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک=====>Dollland.ir