عروسک باربی

نام کامل باربی  Barbara milicent Roberts است

عروسک باربی

باربی یک عروسک پلاستیکی ۲۹ سانتی متری (۱۱ اینچ) به شکل یک زن بالغ است. این عروسک در ۹ مارس ۱۹۵۹ توسط یک شرکت اسباب بازی در جنوب کالیفرنیا معرفی شد، این شرکت در بارسلونا بود.

mattel با هماهنگی همسرش elliot تصمیم گرفته بود که کار معرفی عروسک را به روت هنلر بسپارد.

ظاهر فیزیکی باربی از روی عروسک آلمانی به نام Bihd lili الهام گرفته شده است. این عروسک یک هدیه جادویی برای تمام سنین و حتی مردان بود.

در مورد بدن عروسک اختلاف نظرهایی وجود داشت،

مادران در یک تحقیق کلی از بازار پیرو حمایت مالی از mattel در

سال ۱۹۵۸ قبل از اینکه عروسک ها به بازار بیایند و انتشار پیدا کنند در مورد تنوع در لباس و رنگ موهای عروسک و اکسسوری های همراه او انتقاد کردند.

معرفی عروسک باربی به کودکان

mattel با تبلیغ کردن در برنامه های تلویزیونی برای کودکان این مسئله را نادیده گرفت.

در سال ۱۹۵۵ mattel به دلیل حمایت از برنامه ی میکی موس از شرکت والت دیزنی،

اولین شرکت تولید کننده اسباب بازی جهت پخش تبلیغات برای کودکان شد.

با گذشت زمان، باربی از تنهایی در آمد و عروسک هایی به عنوان دوست و خواهر باربی منشر شد.

در سال ۱۹۶۳ و ۱۹۶۴ به ترتیب عروسک های midge , skipper تولید شدند و تا سال ۱۹۶۸ باربی با رنگ های مختلف وارد بازار شد...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir

باغ وحش | قصه های کودکانه

الهه و کیف پر از خوراکی اش

باغ وحش

خانم معلم به بچه ها گفته بود که فردا به اردو خواهند رفت،

آن ها می خواهند بچه ها را به باغ وحش ببرند. بچه ها از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدند.

الهه خوشحال و شاد به خانه آمد و خبر اردو را به مادرش داد، مادر دست الهه را گرفت و به مغازه رفت تا خوراکی های مورد نیازش را برای او بخرد.

الهه گفت مادر برایم کمی شکلات و نان بخر، مادر برایش خرید، کمی آن طرف تر مغازه ی میوه فروشی بود، الهه از مادر سیب خواست و مادر هم برایش خرید.

آن ها به خانه برگشتند و مادر برای الهه و دوستانش کیک هم درست کرد.

مادر کیف الهه را مرتب جمع کرد و همه ی وسایل مورد نیاز الهه را در کیف گذاشت.

فلاسک آب را هم کنار کیف گذاشت تا یادش نرود، صابون و دستمال هم که همیشه در کیف الهه بود.

صبح که شد الهه با خوشحال و ذوق بسیار راهی مدرسه شد، کیفش را در سمت چپش انداخت و فلاسک اب را هم با دست راستش گرفت.

آن ها با یک اتوبوس زیبا راهی باغ وحش شدند...

ادامه مطلب در سایت  سرزمین عروسک =====> Dollland.ir

عروسک آنابل

تاریخچه عروسک آنابل

عروسک آنابل

عروسک چوبی آنابل با تمام اِلِمان های وحشت یک بازیگر سرشناس و سرسخت است.

لبخندهای عجیب و غریب او، آرایش صاف و چشمک زدن هایش او را تبدیل به تبه کاری خارق العاده کرد.

جیمز وان مدیر عامل شرکت conjuing می گوید: ما می دانستیم که شخصیتی خاص داریم، وقتی مردم از آنابل وحشت دارند،

قطعا این شخصیت خاص و وحشت زده در بین عموم باشد.

شخصیت عجیب آنابل (Annabelle) الهام گرفته از یک عروسک به نام Raggedy Ann است با

چشم های دایره ای و موهایی قرمز رنگ.

وحشت در داخل عروسک تزریق شده و چهره ی او فریب دهنده است.

دیدگاه وارن (Warrens) در مورد آنابل

Skeptics اصرار دارد و عقیده اش بر این است که آنابل چیزی جز یک داستان خیابانی نیست اما وارن می گوید:

افسانه آنابل اصلی در سال ۱۹۷۰ توسط یک مادر اتفاق افتاد به برای دخترش به عنوان هدیه آن عروسک را خریداری کرد.

وارن برای تحقیق و تشخیص عروسک به عنوان روح شیطانی غیر انسانی به موزه ی اد ادل که

قبول کرده بود عروسک آنابل را در آن جا نگهداری کند دعوت شد.

وارن ادعا می کرد که عروسک بارها ترمز و فرمان ماشین را تحت تاثیر قرار داده

تا وارن به موزه نرسد و او آب مقدسدر ماشین گذاشت تا جلوی مداخله را بگیرد.

در موزه، آنابل در یک جعبه ی شیشه ای محافظت شده با آب مقدس روحانی...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir

تلویزیون دردسر ساز | قصه های کودکانه

جعبه ی جادویی

تلویزیون دردسر ساز

در زمان های قدیم خانه ها از صفا و صمیمیت پر بود.

کمتر کسی از تکنولوژی های ساده مانند رادیو و تلویزیون استفاده میکرد.

هاجر دختر روستایی بود که پدرش در شهر کار می کرد و وضعیت مالی آن ها نسبت به همسایگانشان بهتر بود.

یک روز که پدر از سر کار برمیگشت جعبه ای در دست داشت، وقتی به خانه رسید

مادر خانه و هاجر را صدا زد و گفت:

ببینید چه چیزی خریده ام، این تلویزیون است و ما می توانیم برنامه های زیادی تماشا کنیم.

هاجر بسیار خوشحال بود و فردای آن روز به سراغ دوستش اکرم رفت و گفت بیا به خانه ی ما برویم و تلویزیون تماشا کنیم.

اکرم که تا به حال تلویزیون ندیده بود با هاجر همراه شد، آن ها ساعت ها به تماشای تلویزیون نشستند.

همسایه ها شب ها برای تماشای تلویزیون به خانه ی آن ها می رفتند.

هاجر از این موضوع بسیار خوشحال و شاد بود، چون خانه ی آن ها شلوغ شده بود و هر شب دوستش اکرم را می دید.

یک روز که پدر در خانه نشسته بود و همسایه ها هم در منزل آن ها مشغول دیدن تلویزیون بودند...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dolland.ir

کلاس اولی | قصه های کودکانه

جشن تحصیلی

علی کلاس اول بود.او دوستان بسیاری داشت.

کلاس اولی | قصه های کودکانه

قرار بود فردا در مدرسه ی علی جشنی برای بچه های کلاس اول برگزار شود.

خانم معلم به بچه ها گفته بود لباس های تمیز و مرتب بپوشند و کمی زودتر بیایند و سالن اجتماعات را برای برگزاری جشن مرتب و تمیز کنند تا خانواده بچه ها همکاری آن ها را در این جشن ببینند.

آن روز وقتی علی به خانه رفت به مادرش گفت: مادر لباس ها و کفش هایی که تازه خریدم را

برایم کنار میگذاری تا در جشن فردا بپوشم؟

مادر که ذوق علی را دید لباس هایش را آماده کرد و روی صندلی کنار تخت علی گذاشت.

علی از شوق فردا خوابش نمی برد و مدام به جشن و لباس های نویی که قرار بود بپوشد فکر می کرد.

وقتی چشمانش را باز کرد خورشید را دید که در آسمان می درخشد، خوشحال شد و سریع آماده شد تا به مدرسه برود.

کلاس اولی | قصه های کودکانه

وقتی به مدرسه رسید دید که دوستانش زودتر از او رسیده اند، پارسا زمین را جارو می زد...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir