کلاس اولی | قصه های کودکانه

جشن تحصیلی

علی کلاس اول بود.او دوستان بسیاری داشت.

کلاس اولی | قصه های کودکانه

قرار بود فردا در مدرسه ی علی جشنی برای بچه های کلاس اول برگزار شود.

خانم معلم به بچه ها گفته بود لباس های تمیز و مرتب بپوشند و کمی زودتر بیایند و سالن اجتماعات را برای برگزاری جشن مرتب و تمیز کنند تا خانواده بچه ها همکاری آن ها را در این جشن ببینند.

آن روز وقتی علی به خانه رفت به مادرش گفت: مادر لباس ها و کفش هایی که تازه خریدم را

برایم کنار میگذاری تا در جشن فردا بپوشم؟

مادر که ذوق علی را دید لباس هایش را آماده کرد و روی صندلی کنار تخت علی گذاشت.

علی از شوق فردا خوابش نمی برد و مدام به جشن و لباس های نویی که قرار بود بپوشد فکر می کرد.

وقتی چشمانش را باز کرد خورشید را دید که در آسمان می درخشد، خوشحال شد و سریع آماده شد تا به مدرسه برود.

کلاس اولی | قصه های کودکانه

وقتی به مدرسه رسید دید که دوستانش زودتر از او رسیده اند، پارسا زمین را جارو می زد...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir

عروسک در عهد باستان

عروسک ها در زمان های گذشته

عروسک در عهد باستان

در زمان های قدیم عروسک اغلب به عنوان یک اسباب بازی کودک در مراسم های

مذهبی، سحر و جادو استفاده می شده است.

مدارکی وجود دارد که ثابت می کند عروسک ها در مصر باستان، یونان و رم بیشتر مورد استغاده قرار می گرفته است.

عروسک ها در آن زمان بیشتر از خاک رس، سنگ، چوب، استخوان، عاج، چرم و موم ساخته می شد.

کارشناسان باستان شناسی بر این باورند که عروسک ها از قدیمی ترین اسباب بازی شناخته شده هستند.

عروسک های چوبی

عروسک هایی با دست و پاهای چوبی از قدیمی ترین عروسک های موجود هستند. آن ها را در مقبره های مصر قدیم کشف کردند.

رومی ها عروسک ها را از خاک رس، چوب، عاج و یا قالیچه می ساختند.

برخی از عروسک ها را در گورهای کودکان پیدا می کردند که بر اساس آخرین مدل های همان زمان لباس تنشان کرده بودند.

درست است اسباب بازی برای کودکان بود اما در مراسم های مذهبی و یا

در آموزش و پرورش کودکان از این عروسک ها ...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir

آفت درخت سیب | قصه های کودکانه

درخت سیب مهشید کوچولو

آفت درخت سیب

مهشید کوچولو در خانه ای زندگی می کرد که حیاط بسیار بزرگی داشت.در آن حیاط درخت های زیادی وجود داشت.

مهشید چند سال پیش درخت سیبی کاشته بود.درخت او امثال چند دانه سیب داده بود.

مهشید کوچولو خیلی خوشحال بود و بیشتر اوقات کنار درختش می نشست و از او مراقبت می کرد.

ناگهان فکری به سرش زد که از درخت در برابر حشرات، شته و کرم محافظت کند، او رفت و از خانه پارچه ای توری آورد و روی درختش انداخت و با خود فکر کرد که دیگر آسیبی به میوه ها نمی رسد.

پس با خیال راحت رفت و به بازی مشغول شد.

چندین روز گذشت، وقتی آمد تا درختش را ببیند متوجه موضوعی شده بود.تمام شاخه ها،

برگ ها و میوه های درخت غرق در کرم و شته شده بودند.مهشید با دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد و ساعت ها کنار درخت ایستاد و به آن زل زد...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir