آفت درخت سیب | قصه های کودکانه

درخت سیب مهشید کوچولو

آفت درخت سیب

مهشید کوچولو در خانه ای زندگی می کرد که حیاط بسیار بزرگی داشت.در آن حیاط درخت های زیادی وجود داشت.

مهشید چند سال پیش درخت سیبی کاشته بود.درخت او امثال چند دانه سیب داده بود.

مهشید کوچولو خیلی خوشحال بود و بیشتر اوقات کنار درختش می نشست و از او مراقبت می کرد.

ناگهان فکری به سرش زد که از درخت در برابر حشرات، شته و کرم محافظت کند، او رفت و از خانه پارچه ای توری آورد و روی درختش انداخت و با خود فکر کرد که دیگر آسیبی به میوه ها نمی رسد.

پس با خیال راحت رفت و به بازی مشغول شد.

چندین روز گذشت، وقتی آمد تا درختش را ببیند متوجه موضوعی شده بود.تمام شاخه ها،

برگ ها و میوه های درخت غرق در کرم و شته شده بودند.مهشید با دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد و ساعت ها کنار درخت ایستاد و به آن زل زد...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.