کوسه وحشی | قصه های کودکانه

سلطان دریا

کوسه وحشی | قصه های کودکانه

 

در دریایی بزرگ کوسه ای وحشی و خطرناک زندگی می کرد و به همه می گفت که من سلطان دریا هستم و باید از من حرف شنوی داشته باشید.

برایش فرقی نمی کرد که چه چیزی در سر راهش قرار گرفته، همه را می بلعید و می رفت.

از ماهی های کوچک و تازه به دنیا آمده تا ماهی های بزرگ و زیبا، همه را می خورد.

یک روز که در دریا شنا می کرد ماهی کوچکی را دید، تا دهانش را باز کرد

که او را ببلعد ماهی کوچک گفت تو نمی توانی من را بخوری.

کوسه دندان هایش را به ماهی نشان داد و گفت که چه می گویی ابله؟

من سلطان دریا هستم و هر موجودی که در دریا باشد را می توانم بخورم.

ماهی کوچولو گفت: اما من با ماهی های دیگر فرق می کنم، پوست مرا نگاه کن،

بسیار سخت و تیز است، اگر مرا بخوری تمام دل و روده ات زخم می شود.

ماهی شجاع

 

کوسه وحشی | قصه های کودکانه

کوسه که نگاهی به ماهی کرد با خود گفت راست می گوید پوست آن با ماهی های دیگر فرق می کند اما...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک=====>Dollland.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.