بچه لجباز | قصه های کودکانه

قدر سلامتی مادر و پدر خود را بدانیم

بچه لجباز | قصه های کودکانه

 

نیما با پدر و مادرش در یکی از روستاهای اطراف تهران زندگی می کردند.

پدر نیما برای کار به تهران می رفت و چون مسیرش دور بود هفته ای یک بار برای دیدن خانواده اش به خانه می آمد.

همه ی کارهای خانه و نیما به دوش مادرش افتاده بود، نیما پسر لوس و خودخواهی بود که کارهایش را حتما باید مادرش انجام می داد.

باید مادر او را به مهد کودک می برد و باز می گرداند، سپس غذای او را می داد و همیشه می گفت:

پسرم از این به بعد باید خودت غذا بخوری اما نیما زیر لب غر می زد و می گفت من نمی توانم و

کوچک هستم. بعد از آن مادر حتما باید با نیما بازی می کرد و در هنگام خواب هم  بالای سر نیما

می نشست تا او خوابش ببرد.

این کار ها را نیما هر روز از مادرش می خواست و اگر انجام نمی داد مدام گریه می کرد.

وقتی نیما به خواب می رفت...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک=====>Dollland.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.