در یک جنگل بزرگ و زیبا حیوانات زیادی زندگی می کردند از جمله: آهو، گوزن، شیر، ببر و حیوانات دیگر،
در این بین پروانه و زنبور و پشه و کلی حشره و جانور کوچک هم لابه لای درختان و بوته ها زندگی می کردند.
یک روز در جنگل یک خرگوش تپل و زیبا داشت بازی می کرد که چشمش به یک قارچ خیلی بزرگ افتاد،
او از پیدا کردن این قارچ بسیار خوشحال بود و با زحمت فراوان آن را از زمین کند تا به خانه ی خود ببرد.
در راه ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن کرد و همراه خود طوفان و رعد و برق آورد.
کمی که جلوتر رفت سنجاقکی را دید که بال هایش خیس شده و به سختی پرواز می کند،
به او گفت آهای سنجاقک بیا زیر این قارچ تا از باد و باران در امان باشی،
سنجاقک تشکر کرد و به زیر قارچ آمد. کمی که جلوتر رفتند دیدند یک پروانه ی زیبا هم خیس شده،
تا چشمش به قارچ افتاد گفت: من هم می توانم به زیر قارچ بیایم؟
خرگوش با مهربانی گفت بله می توانی و...
ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک=====> Dollland.ir