تحقیق در مدرسه | قصه های کودکانه

زنگ علوم

تحقیق در مدرسه | قصه های کودکانه

سپهر کلاس چهارم بود، آن روز در زنگ آخر درس علوم داشتند، خانم معلم به بچه ها گفت تا هفته ی

آینده فرصت دارید راجع به یک جانور و مراحل رشد آن تحقیق کنید و نتیجه را در کلاس با هم بررسی کنیم.

وقتی زنگ مدرسه خورد سپهر به سرعت به طرف خانه رفت تا درباره ی این موضوع با خواهر بزرگترش مشورت کند،

سیما دانشجوی رشته ی جانوری بود و سپهر از این بابت بسیار خوشحال بود که می تواند از خواهرش مطالب زیادی یاد بگیرد.

کمک گرفتن از بزرگ ترها

وقتی به خانه رسید تمام ماجرا را برای سیما تعریف کرد،ناگهان سیما یاد کودکی خودش افتاد و فکری به سرش زد و گفت:

بیا در مورد قورباغه و اینکه چطور بزرگ می شوند تحقیق کن، این جانور بسیار جالب است.

سپهر با خوشحالی نظر خواهرش را تایید کرد و شروع کرد به مطالعه درباره اینکه قورباغه از ابتدا

چه شکلی است و چقدر زمان می برد تا به یک قورباغه ی کامل تبدیل شود.

سیما کتاب هایی راجع به رشد و نمو جانوران در اختیار سپهر قرار داد تا بتواند مطالب مورد نیاز

خودش را از آن پیدا کند.

ناگهان سپهر گفت: آیا این ها واقعا بچه قورباغه هستند؟ پس چرا شبیه ماهی ها می مانند؟ و در آب زندگی می کنند؟

سیما لبخندی زد و دقیقا یاد کودکی خودش افتاد که همین سوال را از مادرش کرده بود

برای همین این موضوع را به سپهر پیشنهاد داده بود،

چون خودش هم آن موقع از دیدن این همه...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک=====>Dollland.ir

عروسک های خونه مادربزرگه

مجموعه ی عروسکی خونه ی مادربزرگه

عروسک های خونه مادربزرگه

خونه ی مادربزرگه مجموعه ی تلویزیونی بود که از شبکه دو سیما در سال ۱۳۶۶ برای کودکان پخش می شد.

این مجموعه شامل ۲۴ قسمت بود که در هر قسمت داستان جدیدی برای اهالی آن خانه رخ می داد.

عروسک های موجود در این برنامه در قسمت های مختلف اضافه شدند و بعضی از بازیگران مهم گویندگی این عروسک ها را به عهده گرفتند.

کارگردان این مجموعه ی تلویزیونی مرضیه برومند است.

مادربزرگه

مادربزرگه صاحب آن خانه و در اصل همه کاره ی آن بود، هنگامه مفید گویندگی این شخصیت را بر عهده داشت و تکه کلام مادربزرگه ” جان قربان” بود.

او با همه ی اهالی خانه مهربان بود و به همه کمک می کرد و اگر مخمل کار زشتی انجام میداد او را دعوا می کرد ولی همیشه نگران این بود که مخمل وقتی بیرون می خوابد سرما نخورد.

مراد

مراد یکی دیگر از شخصیت های این مجموعه است که راضیه برومند گویندگی آن را به عهده داشت،

مراد پسر مهربان و لوس همسانه بود که همیشه به مادربزرگه سر میزد و حالش را می پرسید و کمک حال او بود،

او بسیار با مادربزرگه مهربان رفتار می کرد و تقریبا با تمام اهالی آن خانه دوست بود.

مخمل

گربه ی این خانه مخمل نام دارد، این گربه با پیراهن نارنجی و جلیقه ی قهوه ای که

سنجاق قفلی به آن آویزان بود همیشه در ایوان خانه مشغول چرت زدن بود،

مخمل خانواده ی آقای حنایی را اصلا دوست نداشت و دشمن آن ها به حساب می آمد

اما بعد از به دنیا آمدن نبات بسیار به آن ها علاقه مند شد.

گوینده ی مخمل آقای بهرام شاه محمدلو بود.

خانواده آقای حنایی

آقا حنایی و گل باقالی خانوم گوشه ی حیاط مادربزرگه زندگی می کردند

آن ها شنیده بودند که مادربزرگه بسیار مهمان نواز است برای همین به منزل او آمده بودند تا زندگی کنند،

گوینده ی آقا حنایی رضا بابک و گوینده ی گل باقالی خانوم فاطمه معتمد آریا است که هر دوی این ها

از بازیگران مطرح سینما و تلویزیون هستند. گل باقالی خانوم همیشه اشکش دم مشکش بود.

عروسک های خونه مادربزرگه

آقای حنایی دارای دو فرزند به نام نوک سیاه و نوک طلا بود که گویندگان نوک سیاه و نوک طلا به ترتیب آزاده پورمختار و مریم سعادت می باشد.

آزاده پور مختار در حیطه ی عروسک گردانی و گویندگی و مریم سعادت در بازیگری بسیار زبان زد هستند.

عضو جدیدی که بعدا به این مجموعه و خانواده آقای حنایی اضافه شد نبات بودکه...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک=====>Dollland.ir

فواید دم حیوانات | قصه های کودکانه

دم سنجاب

یک روز سنجاب کوچولو روی درخت با مادرش به این ور و آن ور می رفت، بسیار شاد و سر زنده بود و از اینکه سالم بود خدا را شکر می کرد.

یک از از روزهای آفتابی که سنجاب کوچولو روی درختی مشغول خوردن بلوط بود از مادرش پرسید:

دهانمان برای خوردن و نوشیدن است، چشم ها برای دیدن و گوش ها برای شنیدن،

اما دم به چه درد می خورد؟

مادرش با خنده ای که روی لب داشت پاسخ سنجاب کوچولو را داد و گفت:

به این پرنده ی زیبا که در حال پرواز کردن است نگاه کن، به نظر تو دم او به چه درد می خورد؟

سنجاب کوچولو با دقت به او نگاه کرد و گفت هنگام پرواز دمش را بالا و پایین می کند

و تعادلش را حفظ می کند و جهت پروازش را تعیین می کند، مادر گفت آفرین درست است.

به آن اسب که در مزرعه مشغول خوردن یونجه است هم نگاه کن، دم او به چه دردی می خورد؟ سنجاب کوچولو خنده ای کرد و گفت مادر دارد مگس ها را از خودش دور می کند، چقدر جالب است.

دم آهو جان او را نجات می دهد

فواید دم حیوانات | قصه های کودکانه

مادر به آهویی که کنار برکه استراحت می کرد اشاره ای کرد و گفت دم کوچک آن آهو می تواند

او را از مرگ نجات دهد، سنجاب کوچولو گفت چگونه؟ مادر گفت هنگامی که حیوان درنده ای

به او حمله می کند مایع سفیدی از دمش به بیرون پرتاب می کند تا...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک=====>Dollland.ir

عروسک کلاه قرمزی

پدیدآورندگان کلاه قرمزی

عروسک کلاه قرمزی

کلاه قرمزی با افتخار یک عروسک ایرانی است که حمید جبلی و ایرج طهماسب ایده ی آن را دادند

و مسعود صادقیان بروجنی این عروسک را ساخت و چندی بعد مرضیه محبوب در

کلاه قرمزی تغییراتی را ایجاد کرد و آن را بازسازی کرد.صدا پیشه ی این شخصیت حمید جبلی است

کلاه قرمزی عروسکی محبوب بین کودکان و بزرگسالان است که از سال های دور همراه ما بوده و تا به امروز حضورش پابرجاست.

ظاهر عروسک به چه شکل است

ویژگی ظاهری این عروسک بسیار ساده و در عین حال زیباست،

پسری هشت نه ساله است که لباس آبی با راه راه های سفید، چکمه های قرمز، شلوار سبزو کلاه قرمز به تن دارد.

رنگ چشم های کلاه قرمزی باهم فرق می کند، یکی به رنگ سبز و دیگری به رنگ آبی است.

شخصیت کلاه قرمزی از همان روزهای ورودش به عرصه ی تلویزیون بسیار با مزه و جذاب بود.

او پسری پر شور و شوق، تنبل و بازیگوش است، با شیطنت های مخصوص به خودش خود را در دل بسیاری از مردم جا کرده است.

کلاه قرمزی در تلفظ کلمات مشکل دارد و همین موضوع به جذابیتش افزوده است.

کارهایی که انجام می دهد صرف نظر از اشتباه بودن و زشت بودن کارها به قدری معصومانه است که او را به شخصیت دوست داشتنی تبدیل کرده است.

شخصیت کلاه قرمزی به مرور زمان نیز مانند چهره اش تغییر کرد

عروسک کلاه قرمزی

در سال های دور کلاه قرمزی به درستی نمی توانست صحبت کند و هنگام صحبت کردن

خود را به طرف مقابل می چسباند و آب دهانش مدام آویزان بود و به صورت طرف می پاشید،

اما به مرور او توانست صحبت کند و کلمه هایی که ادا می کرد مفهوم بود

ولی همچنان برخی کلمات را اشتباه تلفظ می کرد و این جز شخصیت او بود،

در اصل او بزرگ شده و حتی شیطینت هایش هم کمتر شده است.

این ها تغییراتی بود که گذر زمان به روی این شخصیت ایجاد کرد

روایت های متفاوتی از ورود کلاه قرمزی به تلویزیون وجود دارد.

روایت اول: کلاه قرمزی شاگرد یک کفاش بود که آقای مجری کفش هایش را برای واکس زدن

به مغازه ی آن ها برده بود، کفاش به کلاه قرمزی گفت کفش های آقای مجری را برایش ببر.

کلاه قرمزی به عنوان مهمان وارد یکی از برنامه های آقای مجری شد،

کفش های واکس زده ی آقای مجری را برایش آورده بود، او که پسری پر شر و شور بود

و ...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک=====>Dollland.ir

بازنشستگی | قصه های کودکانه

پدربزرگ و مادربزرگ مهربان

بازنشستگی | قصه های کودکانه

 

سامان عاشق پدربزرگ و مادر بزرگش بود، او یک روز به پدر و مادرش گفت: اجازه می دهید

به خانه ی پدر بزرگ روم و چند روزی کنار آن ها باشم؟ مادر با لبخند مهربانی پاسخ داد بله، فردا

پدرت تو را به آن جا می برد، فقط باید قول بدهی که آن ها را اذیت نکنی.

فردای آن روز سامان وسایلش را جمع کرد و به خانه ی پدربزرگ رفت. آن ها از دیدن نوه شان بسیار خوشحال شدند.

پدربزرگ با سامان بازی می کرد و به هر دوی آن ها خوش می گذشت.

چند روزی گذشت ولی پدربزرگ دیگر با سامان بازی نمی کرد، روزها در گوشه ای می نشست و با کسی صحبت نمی کرد.

پدربزرگ بسیار مهربان بود ولی چه اتفاقی برایش افتاده بود که این همه بداخلاقی می کرد؟

نکند بیمار شده بود؟ سامان از مادربزرگ پرسید چه اتفاقی برای او افتاده؟ اگر مریض شده بیا به دکتر ببریمش.

مادربزرگ گفت: او بیمار نیست فقط کمی بی حوصله شده است.

پدربزرگ کم کم از همه فاصله گرفت و روزها تنها در اتاق می نشست و با هیچ کس صحبت نمی کرد.

 علت بداخلاقی پدربزرگ چیست؟

سامان با خودش گفت من پدر بزرگم را بسیار دوست دارم نباید به همین سادگی او را تنها بزارم،

به همین دلیل به دنبال علت این موضوع گشت.

یک روز پدربزرگ به همسرش گفت من می روم بیرون،

سامان هم سریع لباس هایش را پوشید و به دنبال پدربزرگ رفت و...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک=====>Dollland.ir