در سال ۲۰۱۸ می توانیم به چند عدد از این اسباب بازی ها اشاره کنیم:
اسباب بازی ها نقش بسیار زیادی در زندگی کودکان دارند، به تازگی بیشتر خانواده ها تمایل دارند مکه برای کودکانشان اسباب بازی ها و بازی های بسیار خوب و گران قیمتی تهیه کنند زیرا این اسباب بازی ها به رشد فیزیکی، ذهنی و شناختی کودکان کمک می کند.
بیشتر کودکان و نوجوانان عاشق بازی های ویدئویی سرگرم کننده، بازی های تخته ای، جمع آوری مجموعه ی پازل، یادگیری دوچرخه سواری
و بسیاری از بازی ها و فعالیت های دیگر هستند تا در اوقات فراغت و تعطیلات خود این بازی ها را انجام دهند.
به گزارش برخی از منابع خبری در سال فروش اسباب بازی در سال ۲۰۱۶ در ایالات متحده،
۵درصد افزایش پیدا کرده و به ۲۰٫۴ میلیارد دلار رسیده است...
ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir
عروسک کیتی عروسکی زیبا و دوست داشتنی است که همه آن را با رنگ صورتی می شناسند
و برای دختران بسیار جذاب است.
اما اگر افسانه هایی که در مورد این عروسک زیبا گفته می شود را بدانید حتما شگفت زده خواهید شد.
با توجه به افسانه ها این گربه زیبا و دوست داشتنی در سال ۱۹۷۰ توسط یک زن چینی بوجود آمد.
این زن یک دختر ۱۴ ساله داشت که متوجه شده بودند به بیماری سرطان از ناحیه دهان دچار شده
و پزشکان هیچ امیدی به بهبودی این دختر نداشتند.
مادر بسیار ناراحت و آشفته بود و هر کاری می کرد تا دخترش سلامتی
خود را بدست بیارورد و همه ی توانش را برای نجات دخترش آماده کرده بود.
مادر نمی توانست بنشیند و مرگ دخترش را تماشا کند، ذره ذره جان خود را هم داشت از دست می داد،
دوستان و اقوامش شروع کرند به دعا خواندن برای بهبودی دخترک، اما پزشکان همچنان نا امید از سلامتی او بودند.
هر کاری که می توانست را انجام می داد، به بسیاری از کلیساها برای دعا و وعده ی سلامتی سر زد
اما متاسفانه هیچ چیزی وضعیت دخترش را تغییر نمی داد و حال او روز به روز بدتر می شد.
به نظر می رسید هیچ چیزی نمی تواند کودکش را نجات دهد و مادر بسیار غمگین بود.
او تصمیم گرفت که آخرین راه را هم امتحان کند و رو به شیطان پرستی آورد، گفته شده
که برای نجات دخترش با شیطان قرار دادی...
ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir
خانم معلم به بچه ها گفته بود که فردا به اردو خواهند رفت،
آن ها می خواهند بچه ها را به باغ وحش ببرند. بچه ها از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدند.
الهه خوشحال و شاد به خانه آمد و خبر اردو را به مادرش داد، مادر دست الهه را گرفت و به مغازه رفت تا خوراکی های مورد نیازش را برای او بخرد.
الهه گفت مادر برایم کمی شکلات و نان بخر، مادر برایش خرید، کمی آن طرف تر مغازه ی میوه فروشی بود، الهه از مادر سیب خواست و مادر هم برایش خرید.
آن ها به خانه برگشتند و مادر برای الهه و دوستانش کیک هم درست کرد.
مادر کیف الهه را مرتب جمع کرد و همه ی وسایل مورد نیاز الهه را در کیف گذاشت.
فلاسک آب را هم کنار کیف گذاشت تا یادش نرود، صابون و دستمال هم که همیشه در کیف الهه بود.
صبح که شد الهه با خوشحال و ذوق بسیار راهی مدرسه شد، کیفش را در سمت چپش انداخت و فلاسک اب را هم با دست راستش گرفت.
ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir
عروسک چوبی آنابل با تمام اِلِمان های وحشت یک بازیگر سرشناس و سرسخت است.
لبخندهای عجیب و غریب او، آرایش صاف و چشمک زدن هایش او را تبدیل به تبه کاری خارق العاده کرد.
جیمز وان مدیر عامل شرکت conjuing می گوید: ما می دانستیم که شخصیتی خاص داریم، وقتی مردم از آنابل وحشت دارند،
قطعا این شخصیت خاص و وحشت زده در بین عموم باشد.
شخصیت عجیب آنابل (Annabelle) الهام گرفته از یک عروسک به نام Raggedy Ann است با
چشم های دایره ای و موهایی قرمز رنگ.
وحشت در داخل عروسک تزریق شده و چهره ی او فریب دهنده است.
Skeptics اصرار دارد و عقیده اش بر این است که آنابل چیزی جز یک داستان خیابانی نیست اما وارن می گوید:
افسانه آنابل اصلی در سال ۱۹۷۰ توسط یک مادر اتفاق افتاد به برای دخترش به عنوان هدیه آن عروسک را خریداری کرد.
وارن برای تحقیق و تشخیص عروسک به عنوان روح شیطانی غیر انسانی به موزه ی اد ادل که
قبول کرده بود عروسک آنابل را در آن جا نگهداری کند دعوت شد.
وارن ادعا می کرد که عروسک بارها ترمز و فرمان ماشین را تحت تاثیر قرار داده
تا وارن به موزه نرسد و او آب مقدسدر ماشین گذاشت تا جلوی مداخله را بگیرد.
در موزه، آنابل در یک جعبه ی شیشه ای محافظت شده با آب مقدس روحانی...
ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dollland.ir
در زمان های قدیم خانه ها از صفا و صمیمیت پر بود.
کمتر کسی از تکنولوژی های ساده مانند رادیو و تلویزیون استفاده میکرد.
هاجر دختر روستایی بود که پدرش در شهر کار می کرد و وضعیت مالی آن ها نسبت به همسایگانشان بهتر بود.
یک روز که پدر از سر کار برمیگشت جعبه ای در دست داشت، وقتی به خانه رسید
مادر خانه و هاجر را صدا زد و گفت:
ببینید چه چیزی خریده ام، این تلویزیون است و ما می توانیم برنامه های زیادی تماشا کنیم.
هاجر بسیار خوشحال بود و فردای آن روز به سراغ دوستش اکرم رفت و گفت بیا به خانه ی ما برویم و تلویزیون تماشا کنیم.
اکرم که تا به حال تلویزیون ندیده بود با هاجر همراه شد، آن ها ساعت ها به تماشای تلویزیون نشستند.
هاجر از این موضوع بسیار خوشحال و شاد بود، چون خانه ی آن ها شلوغ شده بود و هر شب دوستش اکرم را می دید.
یک روز که پدر در خانه نشسته بود و همسایه ها هم در منزل آن ها مشغول دیدن تلویزیون بودند...
ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک =====> Dolland.ir