خواب زمستانی | قصه های کودکانه

شروع فصل زمستان و زنبور مهربان

خواب زمستانی | قصه های کودکانه

پاییز کم کم رو به اتمام بود و نزدیک فصل زمستان، زنبور عسل در حال گشت زدن در منطقه و جمع آوری آخرین آذوقه ها برای زمستان بود.

مسئولیت او غیر از جمع آوری غذا سر زدن به تمام حشرات و خبر دادن فصل زمستان هم بود.

او هر سال همین کار را انجام می داد تا خیالش از بابت دوستانش راحت باشد.

کفشدوزک

او سوار یک برگ پاییزی شد و رفت تا آمدن فصل زمستان را به همه یادآوری کند، رفت و رفت تا به خانه ی

کفشدوزک رسید، وقتی دید که کفشدوزک ها در حال جمع کردن غذا برای زمستان هستند بسیار خوشحال شد،

آن ها به زنبور گفتند: ممنون که آمدی، میدانیم زمستان نزدیک است و ما سخت مشغول کار کردن هستیم.

شاپرک

زنبور باز به پرواز درآمد و به خانه ی شاپرک رسید و گفت خانوم شاپرک زمستان نزدیک است آیا غذای کافی جمع کرده ای؟

شاپرک با لحنی مهربان گفت بله ممنون که هر سال به ما آمدن زمستان را یادآوری می کنی.

کرم ابریشم

زنبور با خوشحالی خانه ی شاپرک را ترک کرد و...

ادامه مطلب در سایت سرزمین عروسک=====>Dollland.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.